زن ذلیل گشته اسباب غرور و دلخوشی یک زن لاغر سیاه و کشمشی با قدی چون نردبانی بر چنار کی توانم راه رفتن در کنار دست ها چون بیل و ناخن دسته بیل در تنم خنجر کند چون سیخ و میل ....
شوهر ذلیل گشته اسباب غرور و دلخوشی شوهری چاق و سیاه و جوش جوشی با دماغ پهن خود چون سنگ پا زهره از هر کس برد با یک نگا چون که چشمش لوچ و مخمور و لوند حُسن من یک باشد او بیند به چند ....
+نوشته
شده در چهارشنبه 90/4/1ساعت 5:11 عصر توسط فروزان
نظر
|